سلام خدمت دوستان
به دلیل شرایط مطلب را حذف کردم
سلام خدمت دوستان
به دلیل شرایط مطلب را حذف کردم
ویرایش توسط hamedyari : 01-19-2022 در ساعت 11:26 AM
با سلام خدمت شما
احساسات شما کاملا قابل درک است.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید، تفاوت سطح اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی خانواده ها می تواند بسیار چالش آفرین باشد.
به این معنا که شما ممکن است انقدر درگیر این حواشی و تفاوتها شوید که دیگر انرژی برای ساختن یک زندگی آرام نداشته باشید.
با توجه به توضیحاتی که دادید آشنایی شما در دوران نوجوانی اتفاق افتاده است.
دقت کنید که در آن سنین ممکن است به دلیل غلبه هیجان، شناخت کامل درست رخ ندهد و یکسری موارد مهم مانند همین هایی که خودتان اشاره کردید، نادیده گرفته شوند و همین ها بعد از ازدواج، تازه اگر خانواده ها با یکدیگر به توافق برسند و درگیری پیش نیاید، بسیار مشکل ساز خواهند شد.
گذشته از این، در دوران نوجوانی هویت افراد در حال شکل گیری است و انتخابی که در آن زمان صورت می گیرد واقعا ممکن است در سنین بالاتر دیگر اعتباری نداشته باشد به این دلیل که آن افراد تغییر کرده اند و معیارها معمولا در آن سنین هنوز پایدار و با ثبات نشده اند.
علاوه بر تفاوت فرهنگی خانواده ها، خودتان هم ظاهرا تفاوت زیادی با یکدیگر دارید.
آیا کسی در بلند مدت می تواند به تغییرات عمیقی که به خاطر فرد دیگری مجبور به انجام آن شده متعهد بماند؟
و آیا اصلا مجبور کردن دیگران یا خودممان به انجام کاری که دوست نداریم و اینچنین تغییرات ریشه ای و عمیق، درست است؟
آیا آسیب آن در بلند مدت باعث احساسات منفی و ناکامی و بعضا شکلگیری نفرت به جای دوست داشتن نخواهد شد؟
اگرچه شما یکدیگر را دوست دارید اما آیا دوست داشتن برای ازدواج کافی است؟
احساس ارزشمندی که درون روابط وجود دارد و باعث پایداری آن می شود به این معنا است که ما همانطور که هستیم پذیرفته شویم.
اگرچه اختلافات بین فردی معمولا وجود دارند اما اگر قرار باشد عقاید و سبک زندگی خودمان یا دیگری را تغییر دهیم آیا ادامه این رابطه خوشایند خواهد بود؟
شما هنوز سنی ندارید و فرصت زیادی برای آشنایی با افراد دیگر و یافتن کسی را دارید که بیشتر به شما شبیه بوده و بتوانید در کنار یکدیگر خوشحال باشید نه اینکه مدام بر سر اختلافات اینچنینی درگیر باشید.
حالا دیگر انتخاب و تصمیم با خودتان است که اگر می خواهید در این رابطه بمانید باید هزینه های آن را هم پذیرفته و برای حل انها کمر همت ببندید (تازه اگر حل شدنی باشند!) و ممکن است آنقدر احساس ناکامی تجربه کنید که خودتان یا ایشان یک جایی به تنگ بیایید.
ممنونم از این وقتی که گذاشتید
من خودم موافقم با تموم کردنه این رابطه واقعا هم دوسش دارم اما ۲تا مشکلی که دارم اینه که هم مادرشون رو من حساب باز کرده و اعتماد زیادی به من داره هم اینکه وابستگی خودم که میخوام تموم بشه این رابطه چون به احتمال خیلی زیاد سالهای دیگه چه از لحاظ اخلاقی و رفتاری هم نباشه از لحاظ خانوادگی به مشکل میخوریم نمیدونم شایدم همه این مشکلات حل بشه بعدا اما احتمالاتی که خودم میدم کار خیلی سخته
میخوام این رابطه تموم بشه که حداقل خودم به آسایش برسم چون واقعا دارم سر خور میشم همش من به زور تو دعواها کنار میام در صورتی که خیلی جاها حق با منه اما چون حوصله و اعصاب دعواهای مسخره رو ندارم من جمع میکنم
فکر اینکه با این وابستگی بخوام نبودشو تحمل کنم اذیت میکنه اما یه جاهایی باید به فکر آینده بود
پیشنهادتون چیه چیکار کنم
سلام . میتونید با دختره منطقی صحبت کنید و همه ی این چیزارو بهش بگید . یعنی بگید ما از لحاظ اعتقادی و فرهنگی و اقتصادی مثل هم نیستیم و به هم نمیخوریم که اینا بعدا توی زندگی باعث به وجود اومدن مشکلات جدید میشه . بهش بگید که اخلاقای تو منو ازار میده و.... باید با خودش صحبت کنید و مشکلات رو با هم حل کنید چون تو این رابطه هردوتون مهم هستین اگه ایشون واقعا کمک کنن و با شما کنار بیان که خوبه ولی اگه نه خب ایشون این سبک زندگیو دوست دارن ونمیشه زور گفت شما هم میتونید اگه میخواید خودتونو تغیر بدین .نگران وابستگی هم نباشین با گذر زمان حل میشه . خیلی خوبه به فکر اینده هستین موفق باشین به هر حال تو این دوره زمونه خود ادم از همه کس مهمتره و الان همه به فکر خودشونن . مواظب باشید که خیلی تند باهاش صحبت نکنید و مراعات حالش رو بکنید
به طبیعت بگو حواسش جمع باشد
اگرچه کلی دیر ای تقدیر
اما با دستان و شاخهایم امدهام!
اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت
مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم
شاخ دراورده باشد هنر
و دُمى بافته ام در اخر مغزم
چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست
هر دومون هم دیگه رو دوست داریم
منم خیلی به خاطرش تغییر کردم یکی از تغییرات بزرگم این بود دختر بازی میکردم چون هم هیکل خوب دارم هم قیافه (تعریف از خود نباشه ) ولی به خاطرش کلا گذاشتم کنار جوری شدم که دختر باهام چش تو چش میکته خجالت میکشم ولی خودمم هرچقد تغییر کنم خانوادمو نمیتونم
سلام مجدد
اینکه رابطه شما به کجا ختم خواهد شد و تهش چه چیز انتظار رو شمارو میکشه اصلا قابل پیش بینی نیست !
شما عاشق و یا وابسته ایشون نشدین و این جنبه مثبت رابطه شماست چون داری فکر میکنی که این رابطه برای شما ضرر آفرینه و
میتونه شما رو خوشبخت کنه یا خیر ؟ واین یعنی شما بی گودار به آب نمیزنی
باتوجه به گزارشات شما رابطه شما عاطفیه و البته میتونید برای ازدواج به هم فکر کنید . اما چطور؟
قبل از هرچیز اینو بپذیر چشم گفتن به شما از سوی همسر آیندت حق شما نیست درسته باید باهم تفاهم داشته باشین اما چشم گفتن ایسون به شما یعنی تحکم مطلق شما و این یک معیار معیوب در رابطه شما دونفر هست که البته از طرف شما ناشی میشه
پس سعی کن به خودآگاهی کامل و درست برسی و بعد معیار های ناقص رو حذف کن و باتوجه به معیار های جدید و اینکه این معیار ها چقدر براتون مهمه و این که آیا این معیارها برای طرف مقابل قابل پذیرشه و این که چقدر میتونی از این معیار ها صرف عقیده کنی
تصمیم به دامه رابطه یا کات کردن بگیر
البته به نظرم با توجه به اینکه ایشون دامنه تغیراتشون برحسب نظریات شما وسیع بوده ( مشروب نمیخوره و......) به نظرم با گذر زمان و انعطاف پذیری ایشون میتونید به خواسته های دلخواهت برسی
ودرنهایت یک نکته رو فراموش نکن انسان ها چهارچوب خودشون رو دارند و یک شریک در زندگی نمیتونه به این چهار چوب تحکم کنه ( مثل اینه که ایشون به شما بگه باید مثل من بشی و مشروب بخوری )
سعی کن خوب یا بد به خاطر خودش دوستش داشته باشی نه به خاطر انعطاف پذیریش در برابر خواسته هات
سعی کن روابط پنهانی با خانم های دیگه نداشته باشی و از اقدامات نسنجیده پرهیز کن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)